ادامه تکنیک های گفتگو:
«همدردی» نیز در برخی موارد، با توجه به معیارهای فرهنگی حاکم، ممکن است مخرب بوده و به ناپایداری رابطه بیانجامد. این بیشتر در مواردی مشاهده میشود که «همدردی» بر نوعی خود برتربینی و افضل بودن دلالت کند. مثلاً در نشان دادن «همدردی» خود با دیگری این گونه مفهوم القا شود که اگر ما برای او غصه میخوریم و به خاطر شکست او غمگین میباشیم بیشتر به آن علت است که او توان ما را ندارد و نمیتواند دشواری خود را خود حل کند و امثال این. یا اینکه ما به گونهای به حمایت او برخاستهایم و میخواهیم او را که از ما بسیار ناتوان تر است حمایت کنیم. این مسأله حتی در فرهنگهایی که «همدردی» و «همدلی» در آنها کاملاً شکل گرفته و فرهنگ تحمل کمتر «خنثی بودن» افراد را در مقابل هم دارد، مشاهده میشود. در چند مقوله مشاوره که نگارنده خود در آنها به عنوان مشاور شرکت داشته است، چنین دریافته است که افراد از اینکه توسط دیگران بسیار زیاد با آنها همدردی شده است خرسند نبوده و احساس میکردهاند که «همدردی» آنها بیشتر برای به رخ کشیدن تواناییهای خود بوده است تا اینکه بخواهد باری را از دوش او بردارند.
با توجه به نکات فوق باید در نظر داشت که فرهنگها در مقابل «همدردی»، «همدلی» و «خنثی بودن» رویههای متفاوتی دارند، و در رفتار میباید به این نکات در فرهنگ غالب توجه داشت. در عین حال نباید فراموش کرد که انسانها جدا از فرهنگ حاکم بر آنها، در بسیاری از احساسات و عواطف با یکدیگر مشترک بوده و جدا از فرهنگ بر اساس غریزه و ماهیت خود رفتار میکنند. آنها علی رغم تفاوتهای فردی فراوانی که با یکدیگر دارند، به هم پیوستهاند و در بسیاری موارد یکسان رفتار میکنند. آنها ضمن آنکه خود موجودی جدا از دیگراناند، با دیگران به وجود خود پی میبرند و با دیگران زندگی برای آنها مفهوم خاص خود را پیدا میکند. از این رو، میتوان گفت، مفهوم «همدلی» در روابط بین افراد بسیار اهمیت دارد و نقش برجستهای را بازی میکند. از طریق «همدلی» آنها با یکدیگر پیوند پیدا کرده و در عین جدایی از هم، زندگی یگانهای مییابند.
به هنگام «همدلی» نیازی به عرضه و ارائه احساس یگانه نیست. مثلاً لزومی ندارد که شادمانی فرد مقابل را عیناً از خود بروز دهیم و یا غم او را آن گونه که هست از خویشتن نشان دهیم. آنچه باید به فرد مقابل انتقال دهیم و در فراگرد ارتباطی ما تأثیر فراوان دارد، این است که به او بفهمانیم احساس او را درک میکنیم و برای آن ارزش و احترام قایلایم.
«همدلی» محتاج حساسیت نسبت به دیگران و توانایی ارائه این حساسیت و نشان دادن آن به دیگران است. با دقت در جمله فوق به دو نکته مهم دسترسی مییابیم، اول حساسیت نسبت به دیگران و آن اینکه دیگران برای ما دارای ارزش و اهمیت هستند و ما از آنها به راحتی نمیگذریم. یکی از مخربترین عوامل در رابطه بین اشخاص، بیتفاوتی آنها نسبت به یکدیگر است. آن زمان که حس میکنید برای دیگری ارزشی قایل نیستید و بود و نبود او در زندگی شما تأثیری ندارد، شما دچار بی تفاوتی یا «خنثی بودن» نسبت به او شدهاید و این به طور قطع به رابطه انسانی و در نهایت به ارتباط شما با یکدیگر لطمه وارد میکند. امروزه علم ارتباطات انسانی برای این حساس بودن، آموزشهای لازم را میدهد و از طریق آنها سعی در بالا بردن مهارتهای ارتباطی افراد میکند. جایگاه این آموزشها در علم مدیریت و رشتههای وابسته به آن بسیار والا و بالاست.
نکته دیگر توانایی ارائه این حساسیت به دیگران است. بسیار اتفاق میافتد که ما به خوبی احساس دیگران را درک میکنیم، اما به دلایل عدیده، از ابراز آن به دیگری امساک میکنیم. حال این به خاطر غرور و عوامل بازدارنده فرهنگی و یا عوامل شخصی و اجتماعی دیگر است یا نه، چندان اهمیت ندارد. این کافی نیست که ما فقط نسبت به دیگران حساس باشیم. بلکه باید حساسیت خود را ابراز داریم و به آنان بفهمانیم که آنها برای ما اهمیت دارند و جایی در زندگی ما برای خود گشودهاند. آموزشهای مربوط به حساسیت[۱] به این نکته نیز توجه کرده و سعی در بالا بردن مهارتهای افراد در ارائه این مهم میکنند. برای ارتباط بهتر با دیگران ما باید به آنها توجه کرده و جایی برای آنها در زندگی خود باز کنیم و به آنان بفهمانیم (به روشهای کلامی و غیر کلامی) که آنها برای ما مهم اند و ما آنها را درک میکنیم. در این صورت لزومی ندارد که ما به همان گونه که آنها میاندیشند و مسایل را سبک و سنگین میکنند، رفتار کنیم. آنها انسانهای متفاوت از ما هستند اما ما در یک چیز مهم و اساسی با هم مشترک هستیم و آن انسان بودن و درک کردن یکدیگر است.
اگر ما در «همدلی» با دیگران دچار شکست شویم، بی شک در درک و تفاهم با آنها نیز با شکست مواجه خواهیم شد. به عبارت بهتر این وضع در بیشتر موارد به ناکامی ما منجر شده و به ما لطمه زیادی وارد میشود. ناتوانی در ایجاد شرایط مناسب برای «همدلی» به بی خبر ماندن از احساسات خود و دیگران منجر میشود.
با این همه، ایجاد شرایط مناسب برای «همدلی» و رسیدن به آن کار سادهای نیست. در برخی موارد ما ناچار هستیم با کسانی «همدلی» کنیم که اساساً برایمان دلچسب نیست. زمانی که ما با کسی و با نظر او مخالف هستیم «همدلی» کردن با او بسیار دشوار است. اما اگر بخواهیم با او به تفاهم رسیده و ارتباط مناسب را برقرار کنیم ناچار به «همدلی» میباشیم و در این حالت «همدلی» کردن نه تنها کاری ساده نیست، بلکه بسیار دشوار و نامطلوب میباشد. در این مواقع بیشتر وقت و نیروی یک انسان صرف دفاع از مواضع خویش و یافتن نقاط ضعف مواضع رقیب میشود و این خود انسان را از واقعیت و آنچه وجود یک نمود است باز میدارد.
همان طور که اشاره شد «همدلی» به ما این اجازه را میدهد که به احساسات دیگری به درستی پی برده و وارد دنیای او شویم و متقابلاً به او اجازه دهیم که به دنیای ما گام نهد. برای برخورداری از «همدلی» میباید نسبت به دیگری حساس بود و او را درک و از برخوردهای مبتنی بر قضاوت فردی پرهیز کرد.
حق با کیست؟
هدف اساسی از درک و تفاهم مبتنی بر همدلی، پذیرش نگرش خویش و پذیرش نگرش دیگران است. هر کس میباید سعی کند که با حفظ نظر خود، نظر دیگران را نیز درک کرده و بتواند به درستی بفهمد که آنها چگونهاند و به چه میاندیشند. آن زمان میتوان به همدلی دست یافت که صمیمانه بر این باور باشیم که اگر ما به درستی میاندیشیم دیگری نیز اندیشه درستی دارد هر چند که اندیشه او در خلاف جهت اندیشه ما باشد. اما اغلب وقتی که ما درگیر بحثی داغ میشویم چنین نمیاندیشیم، بلکه تصورمان این است که ما فقط درست میگوییم و آنان که در خلاف جهت ما میباشند کاملاً در اشتباه هستند. وضعیتهای دیگری که میتوان گرفت این است: «شما اشتباه میکنید، من نیز اشتباه میکنم.» که این مبین نگرش منفی نسبت به هر دو موضع و هر دو انسان است. یا «من در اشتباه هستم و شما درست میگویید.» که نشان دهنده عدم اعتماد به نفس و ضعف «مفهوم از خود» است. برای اینکه به تجربهای توأم با «همدلی» دست یابیم میباید سعی کنیم که به تشریح و توجیه منطقی مفاهیم متناقض با یکدیگر بپردازیم. سؤالات زیر نمونه خوبی برای این منظورند:
- «کنترل موالید در کشور ما امری لازم است.»
درست است، برای آنکه…………………………………
«کنترل موالید برای کشوری نظیر ما غیر ضروری است.»
درست است، برای آنکه………………………………….
- «برای جلوگیری از اعتیاد جوانان باید قاچاقچیان مواد مخدر را اعدام کرد.»
درست است، برای آنکه………………………………….
«اعدام قاچاقچیان در عدم اعتیاد جوانان به مواد مخدر نقشی ندارد و باید آنها را به حال خود رها کرد یا حداکثر به چند ماه حبس و جریمه نقدی محکوم کرد.»
درست است، برای آنکه………………………………….
- «برای جلوگیری از رواج فرهنگ منحط غرب میباید به شدت با فیلمهای ویدیویی مبارزه کرد.»
درست است، برای آنکه………………………………….
«فیلمهای ویدیویی در رواج فرهنگ غربی نقشی ندارند و نمیباید آن قدر به آنها توجه کرد.»
درست است، برای آنکه………………………………….
- «رواج مدارس غیرانتفاعی و خصوصی با شهریههای بالا موجب دوگانگی فرهنگی و فاصله میان اغنیا و فقرا میشود.»
درست است، برای آنکه………………………………….
«رواج مدارس غیرانتفاعی و خصوصی موجب اعتلای فرهنگی و سبک کردن بار وزارت آموزش و پرورش میشود.»
درست است، برای آنکه………………………………….
- «مالیات بر مصرف بالا موجب کنترل مصرف و افزایش پساندازهای جامعه میشود که به نوبه خود موجب سرمایهگذاری بیشتر و افزایش توان اقتصادی جامعه میشود.»
درست است، برای آنکه………………………………….
«مالیات بر مصرف بالا موجب فقیر شدن فقرا و به نفع ثروتمندان است و شکاف میان آنها را افزایش میدهد.»
درست است، برای آنکه………………………………….
مداخله در توانایی خود در گوش دادن و همدلی
پژوهشهایی را که قبلاً به آنها اشاره شد مبین این واقعیت نه چندان خوشایند است که اکثر ما انسانهایی هستیم که به درستی گوش نمیدهیم، هر چند ممکن است خود به گونهای دیگر بیاندیشیم. چنین بررسیهایی در مورد «همدلی» کمتر انجام گرفته است، اما میتوان حدس زد که نتیجه یکسان است. بدین معنی، هر چند ما تصور میکنیم که با دیگران به راحتی «همدلی» میکنیم، اما واقعیت امر آن است که ما کمتر به «همدلی» با دیگران توفیق حاصل میکنیم. «همدلی» با کسی، همان طور که اشاره شد، گاه بسیار دشوارتر از گوش دادن مؤثر است.
درک و تفاهم با دیگران از طریق «گوش دادن» و «همدلی» مستلزم شنیدن پیام آنها، هم به صورت کلامی و هم به گونه غیر کلامی است. این خود موجب درک محتوا، مقصود، احساسات و عواطف مرتبط با آنهاست و اینها خود وابسته به انتقال درک خویشتن به آنهاست. تعداد قابل ملاحظهای از دشواریها و سدهای ارتباطی برای رسیدن به مقصود وجود دارد، که ذیلاً به برخی از آنها که در «گوش دادن» و «همدلی» مستقیماً اثر دارند اشاره میشود:
پیام و موقعیت
شماری از دشواریها و نارساییها هم در پیام و هم در موقعیتی که آن را دریافت میداریم، وجود دارد که اهم آنها عبارتند از: (۱) دشواریهای ناشی از واقعیت امر (Factual distractions) (2) دشواریهای ناشی از معنی (Semantic distractions)؛ (۳) دشواریهای ذهنی و روانی (Mental distractions)؛ (۴) دشواریهای فیزیکی (Physical distractions).
دشواریهای ناشی از واقعیت امر، از این رو، روی میدهند که اکثر اوقات در شنیدن سخن دیگران و در ارتباط با آنها ما به دنبال واقعیت آنچه خود در ذهن داریم میگردیم تا آنچه او میخواهد بگوید. یا به عبارت دیگر ما به دنبال واقعیتها هستیم تا انگاره اصلی (Idea) که در ذهن فرستنده پیام است. شاید آموزش و نهادهای آموزشی ما این گرایش را در ما تقویت و تشویق میکنند. آنها به ما میآموزند که هر لغت و عبارت برای خود حامل معنی و در برگیرنده واقعیتی است. به جای نگاه کردن به کلیت پدیده، ما به بخش یا بخشهایی از آن بسنده کرده و روی آنها متمرکز میشویم. بیشک مفهوم اصلی و مقصود اساسی یک پیام را زمانی که از قسمتی به قسمت دیگر آن میپریم از دست میدهیم تا آنکه مجموع آن را در نظر آوریم و آن مجموع را به صورت یک کلیت مورد توجه قرار دهیم. مثلاً ممکن است دوستی در مورد سختیها و ناراحتیهای زندگی خود در شهر وقتی که تازه از روستا به شهر آمده بود گفتگو کند و سرگردانی، تنهایی، بیکسی و هراسی را که داشته است با ما در میان نهد. ما به پارههایی از واقعیت توجه میکنیم – او روستازاده است، درونگراست، تربیت شهری نداشته است و غیره – ما به احساسات و عواطف حاکم بر او کمتر توجه میکنیم. ما به قول خود به واقعیت میپردازیم – آن هم پارههایی از واقعیت – نه احساس به گونه یک کل.
[۱] . در مورد حساسیت و آموزشهای مربوط به حساسیت در تألیف دیگری که مؤلف در دست دارد و تحت عنوان «ارتباطات سازمانی» به زیور طبع آراسته خواهد شد، نکات جالب توجهی مطرح شده است.